تن های بی سر یادی ازخرمشهر

شهر من
حسین اسرافیلی

دیده ام، تن های بی سر را به خاک
سینه ها دیدم فراوان، چاک چاک
آسمان، در چشم یاران تنگ شد
مسجد و محراب از خون، رنگ شد
سنگ و خاک جاده با خون شسته ایم
زیر آوار، آشنایان جسته ایم
این همه بیداد، آخر بگذرد
زخم تیر و تیغ و خنجر بگذرد
شهر من! ای شهر پر آوای درد
ای نشان پایداری در نبرد!
زیر هر گامی شقایق کاشتیم
تا که این پرچم فرا افراشتیم
قلب تاریخ زمینی شهر من!

 
امیراحسان آتش

ای عطر نجیب نان و گندم!
در موسم سبز فصل پنجم
ای شهرِ همیشه سبز و خرم
از خاطره ها نمی شوی گم!
ای خسته کوله بار بسته
با یاد تو می کند تکلم
یک شروه دو بیتی و تغزل
یک کوچه ترانه و ترنم
این ها همه ارمغانی از ماست
با خنده و شادی و تبسم!
برخیز به پا کن آتش شور!
ای مستی خفته در دل خم!
چیزی به کفم ندارم ای سبز!
جز یک دو سه بیت دست چندم
با این همه! زنده ای همیشه
در دفتر خاطرات مردم ون این چنینی شهر من!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد