مرواریدی های از اقیانوس اندیشه حافظ
طفیل هستی عشقند آدمی وپری // ارادتی بنما تا سعادتی ببری
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر //یادگاری که در این گنبد دوار بماند
درخت دوستی بنشانکه کام دل به بار آرد // نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن //که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت // که به باغ آمد از این راه واز آن خواهد شد
اگر چو غنچه فرو بستگی است کار جهان //تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب //تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
بردر میخانه ی عشق ای ملک تسبیح گوی // کاندر آن جا طینت آدم مخمر می کنند
عاشق ورند ونظربازم ومی گویم فاش //تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
دعای صبح وآه شب کلید گنج مقصود است // بدین راه وروش می رو که با دلدار پیوندی
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ //از یمن دعای شب ودر س سحری بود
حافظا در کنج فقر وخلوت شبهای تار //تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
گر چه منزل بس خطر ناکست ومقصد ناپدید//هیچ راهی نیست کان رانیست پایان غم مخور
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست//تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تکیه بر تقوی ودانش درطریقت کافری است //راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی //گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
صبح خیزی وسلامت طلبی چون حافظ //هر چه کردم همه از دولت قران کردم
روز مرگم نفسی مهلت دیداربده //تا چو حافظ زسر جان وجهان بر خیزم
گرچه گرد الود فقرم شرم باد از همتم//گر به آب چشمه ی خورشید دامن تر کنم
به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم //که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست //عالمی دیگر بباید ساخت و.ز نو آدمی
گر در سرت هوای وصال است حافظا //باید که خاک درگه اهل هنر شوی
وسرانجام :
برسر تربت ما چون گذری همت خواه //که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
روز حافظ گرامی باد.گروه زبان وادبیات فارسی ناحیه دو اصفهان