جست و جو

به جست وجوی ورق پاره-نامه ای دیروز 

چو روزهای دگر عمر خود هبا کردم 

زروزگار قدیم آن چه کهنه-کاغذ بود 

گشودم از هم وآن سان که بود تا کردم 

از آِن میان قطعاتی زنثر ونظم لطیف 

که یادگار بد زدوستان جدا کردم 

همه مدارک تحصیلی واداری را  

ردیف و جمع به ترتیب  سال ها کردم 

کتاب ها که به گرد اندرون نهان شده بود 

به پیش روی براقشانده لا به لا کردم 

میان خرمن اوراقی این چنین ناگاه 

به بحر فکر درافتادم وشنا کردم 

به هر ورق خطی از عمر رفته برخواندم 

به هر قدم نگه خشم بر قفا کردم 

نگاه کردم ودیدم که نقد هستی خویش 

چگونه صرف به بازار ناروا کردم 

چگونه در سر بی ارج ونارواکاری 

به خیره عمر عزیز گران بها کردم 

دریغ ودرد که چشم اوفتاده بود از کار 

به کار خویشتن آن دم که چشم واکردم 

برادران وعزیزان شما چنین مکنید 

که من به عمر چنین کردم وخطا کردم 

 

 

                               حبیب یغمایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد